معنی پیشوند فقدان

حل جدول

لغت نامه دهخدا

فقدان

فقدان. [ف ِ / ف ُ] (ع مص) گم کردن کسی را. (منتهی الارب). فقد. فقود. (اقرب الموارد). گم یافتن. (تاج المصادر بیهقی). گم کردن. از دست دادن. نبودن. (یادداشت مؤلف):
میگویم اگر تاب شنیدن داری
فقدان شباب و فرقت احباب است.
خاقانی.
رجوع به فقد شود.


پیشوند

پیشوند. [وَ] (اِ مرکب) پیشاوند. مزید مقدمی که در آغاز کلمه ٔ دیگر درآید و تصرفی در معنی آن کند.

فرهنگ فارسی هوشیار

پیشوند

(اسم) کلمه ای که در آغاز کلمه دیگر درآید و کمایش تصرفی در معنی آن کند مقابل پسوند. توضیح استعمال این کلمه مستحدث و در در عصر ما معمول شده. یا پیشوند فعل. کلمه ای که آغاز فعل در آید و کما بیش تصرفی در معنی آن کند.


فقدان

از دست دادن، نبودن

فرهنگ فارسی آزاد

فقدان

فُقدان، فِقدان، غیر از معانی مصدری، عدم، نبودن، غیاب، گم کردن، گم شدن، از دست دادن،

فارسی به آلمانی

فقدان

Bedarf (m), Benötige, Benötigen, Brauchen, Mangeln [verb], Abwesenheit

فارسی به انگلیسی

فرهنگ معین

فقدان

(مص م.) گم کردن، از دست دادن، (مص ل.) گم شدن. [خوانش: (فِ یا فُ) [ع.]]

فرهنگ عمید

فقدان

گم کردن، از دست دادن،
گم شدن،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فقدان

نبود

کلمات بیگانه به فارسی

فقدان

نبود

عربی به فارسی

فقدان

گم , مفقود , ناپیدا

معادل ابجد

پیشوند فقدان

607

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری